الاغی که یونجه را می فهمید

به گزارش مجله تور مالزی، صوفیا نصراللهی، روزنامه نگار و منتقد سینما در روزنامه هم میهن نوشت: چه چیزی باعث شده برای منتقدان آن ور آب ای اُ (که نام الاغ قهرمان فیلم است و البته به صدای شیهه الاغ هم شباهت دارد)، تبدیل به فیلمی تحسین برانگیز گردد که جایزه بزرگ هیئت داوران کن را از آن خودش کند؟ برایم عجیب بود، چون ای اُ هرچند تجربه ای متهورانه در ساخت یک فیلم از نقطه نظر یک الاغ است، اما درحقیقت چیز زیادی برای گفتن ندارد.

الاغی که یونجه را می فهمید

مقایسه اش کنید با فیلم کلاسیک دهه شصتی روبر برسون با نام ناگهان بالتازار که آنجا هم بالتازار نام الاغ فیلم بود که یکی از شخصیت های اصلی هم به شمار می رفت و در دل درام جنایی که برسون ترسیم نموده بود، بالتازار نقش مهمی در روابط میان شخصیت ها و حتی پیرنگ فیلم داشت. اینجا ای اُ ناظری است که در دل هیچ پیرنگی قرار ندارد. فیلم یرژی اسکولیموفسکی لهستانی بیشتر شبیه ویدئوآرتی است با موضوع یک الاغ که سفری در سرتاسر لهستان دارد و البته به رستگاری هم نمی رسد!

فیلم حتی مرا یاد گاو داریوش مهرجویی هم انداخت. اگر آنجا مش حسن در گاوش استحاله پیدا می نماید و به عشق او از حالت انسانی اش خارج می گردد، اینجا برعکس اش اتفاق می افتد. رابطه ای میان کاساندرا و ای اُ اول فیلم، به یک رابطه عاشقانه می ماند و تا آخر فیلم ای اُ همواره صدای کاساندرا را می شنود و همین رفتن پی صدایی که انگار همواره او را می خواند، الاغ را به دردسر های زیادی می اندازد. ای اُ در عشق کاساندرا حل شده. جز او نمی تواند انگار هیچ زندگی دیگری را، حتی در یک دشت و کنار یک خانواده و بچه ها بپذیرد. زیر همه خوشی هایش می زند و دنبال کاساندرایی می رود که او را رها می نماید.

فیلم البته نقاط قوت قابل توجهی دارد که آن را فراتر از اثری خسته نماینده می برد. مثلا نما به نمای میشل دیمک، مدیر فیلمبرداری چشم نواز است. نما هایی از طبیعت جوری که حس کنیم آن ها را از زاویه دید یک الاغ می بینیم. نما هایی باشکوه که احتمالا فقط حیوانات و کسانی که رابطه ای عمیق و بی واسطه با طبیعت دارند، می توانند آن ها را این گونه ببینند. هر قاب فیلم به تابلوی عکسی شگفت انگیز از اسب ها و دشت ها می ماند.

اما همه این ها برای بدیع و شگفت انگیز شدن یک فیلم کافی است؟ در کل فیلم فقط سه تا از داستانک ها هستند که می توانند با هم ارتباط معنایی داشته باشند و موضوع شان هم ای اُ باشد. وقتی به نظر می رسد ای ا ُ برای یک تیم فوتبال شانس و خوشبختی آورده، اما درنهایت طلسم اش گریبان آن ها را هم می گیرد و هواداران تیم مورد ضرب و شتم واقع می شوند. خود ای اُ هم آسیب می بیند و به یک کلینیک حیوانات منتقل می گردد.

در نمایی که احتمالا عجیب ترین پلان فیلم است، مردی که متصدی نگهداری از حیوانات است سعی می نماید آن ها را از قفس شان بیرون بیاورد و در قفس دیگری جا به جا کند، اما ای اُ انگار چشم های ملتمس حیوانات را که می بیند، از رفتن سر باز می زند و با لگدی مرد بیچاره را روانه آن جهان می نماید. مردی که حتی یک سکانس قبل تر نگران زجر کشیدن ای اُ بود و اعتقاد داشت، باید خلاصش کرد تا بیشتر از این رنج نکشد. انگار نیروی پلیدی بعد از کتک خوردن در وجود ای اُ رخنه نموده. او را برای کشتار سوار یک کامیون می نمایند، اما طی یک اتفاق، راننده تریلی که قرار بود ای اُ را به سمت سرنوشت محتوم اش ببرد، خودش کشته می گردد.

ای اُ شبیه طلسم شومی است که انسان هایی که به او نزدیک می شوند، جان سالم به در نمی برند، ولی خب همه این ها آنقدر بدون ربط به هم چیده شده که به زحمت می توان نخ تسبیحی یافت که خرده پیرنگ ها را در دل یک پیرنگ منسجم جای دهد. بعد مشکل اصلی ام اینجاست که خب به فرض این ها به هم مربوط باشند. همه این سفر طولانی ای اُ، عشق اش به کاساندرا و بدبیاری ای که برای بقیه به ارمغان می آورد، دقیقا چه معنایی در خودش نهفته دارد؟ چه سیر و سلوکی در آن پنهان شده؟

خیلی ها اشاره نموده اند که ای اُ قرار است ادای دینی به ناگهان بالتازار باشد. منتها فیلم برسون در چنان قله رفیعی ایستاده که ای اُ به گرد پایش هم نمی رسد. ای اُ قرار است قهرمان نجیب و بااستقامت ما باشد که شاهد پلیدی های انسان هاست و زیباترین صحنه هایی که می بیند، نه ازسوی آدم ها که ازسمت طبیعت رقم می خورد به خصوص در کنار کاساندرا، یک رویای دیگر هم دارد؛ اسب هایی که آزادانه در دشت ها می دوند. رویای آزادی و عشق چیز هایی است که ای اُ را شبیه انسان ها می نماید درحالی که آدم هایی که در طول سفرش با آن ها برخورد می نماید تهی از این معانی هستند.

فیلم خوشبختانه کوتاه است و می داند که ظرفیت تماشای تماشاگر از دریچه چشم یک الاغ، بیشتر از 80دقیقه نیست. همین 80دقیقه هم یک جا هایی بی هدف و خسته نماینده به نظر می رسد. درنهایت ای اُ از آن فیلم های بی ضرر است که در جشنواره کن زیادی تحویلش گرفته اند. بخشی البته به این علت است که کارگردانش اسکومیلوفسکی سال ها قبل با فیلم دیگری در کن حضور داشته و از کهنه کاران سینمای لهستان به شمار می رود.

فیلم هم با همه درام های روزی که می بینیم فرق دارد و به هر حال بداعتی در خودش دارد که آن را قابل توجه می نماید، اما عمیق تر که بشویم واقعیت این است که ای اُ در مقابل فیلم الهام بخش اش کم می آورد، چون کارگردان و نویسنده اش نقش و فهم الاغ را خیلی بالاتر از کاراکتر های انسانی فیلم اش در نظر گرفته که به ندرت دو خط دیالوگ یا اکت احساس برانگیز و محرکی دارند؛ درنتیجه فیلم در حد شگفتی، تحسین طبیعت و معصومیت حیوانات باقی می ماند و فراتر از آن نمی رود.

منبع: فرارو
انتشار: 8 بهمن 1401 بروزرسانی: 8 بهمن 1401 گردآورنده: malaysiatoursnet.ir شناسه مطلب: 2153

به "الاغی که یونجه را می فهمید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "الاغی که یونجه را می فهمید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید